جمعه 26 آبان
سلام قشنگترین بهانه ی نفس کشیدن من.. هر روزم با تو پر از لحظه های قشنگ و خاطرات خوبه, فکر میکنم مواظبت و رسیدن به تو و داداشی ها مهمترین و اصلی ترین کار منه وگرنه دلم میخواستهر روز از خاطراتت بنویسم .. اون روز که رفته بودی پارک شهید فهمیده: سه شنبه 23 آبان ساعت 5 بعدازظهر رفتیم بیرون.. وقتی از پله برقی های دالان بالا و پایین میرفتیم اینقد ذوق میکردی و با خوشحالی بلند جیغ میکشیدی که همه مون میخندیدیم, بمیرم برات آخه دفعه اولت بود.. اون شب هوا سرد بود و لباس گرم تنت کردم: برات یه عروسک جدید گرفتیم تا باهاش بازی کنی: ولی ب...
نویسنده :
مامان
7:19